جدول جو
جدول جو

معنی خرابی زده - جستجوی لغت در جدول جو

خرابی زده
(خَ زَ دَ / دِ)
کنایه از مفلس. تهیدست. (آنندراج) :
عشق را نیست خراجی بخرابی زدگان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
خرابی زده
عشق را نیست خراجی به خرابی زدگان (سعدی) تهیدست
تصویری از خرابی زده
تصویر خرابی زده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شراب زده
تصویر شراب زده
کسی که شراب بسیار خورده و دیگر رغبت به آن ندارد، می زده
فرهنگ فارسی عمید
(خَ شُ دَ / دِ)
از بین رفته. بیچاره شده: رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سود داد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا زَ دَ / دِ)
خواب آلوده. خوابناک. خوابدار. خواب گرفته، خفته. خواب برده. خواب رفته:
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
مخمور. خمار. می زده. کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده. (از انجمن آرا). سیرآمده از شراب که هیچ رغبت به آن نکند. (آنندراج) :
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از خضاب زده
تصویر خضاب زده
رنگ زده
فرهنگ لغت هوشیار
می زده می زده راهم به می دارو و مرهم بود (منوچهری) آن که شراب بسیار نوشیده و از آن بیزار شده باشد سیرآمده از شراب، آن که شراب سخت در او موثر گردیده می زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراب زده
تصویر شراب زده
((~. زَ دِ))
کسی که بر اثر بسیار خوردن شراب، دیگر میلی به آن ندارد، مست، بسیار مست
فرهنگ فارسی معین
خواب آلود، خواب آلوده، خوابناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد